گاهی بعضی چیزا انقدر به نظر عجیب میاد که هر جور که بهش نگاه میکنی بازم به نتیجه نمیرسی. تو که تحمل نداری کسی رو ناراحت کنی حالا یکی که تا دیروز دوستت بوده ناگهان طوری رفتار میکنه که انگار در تمام این مدت تو داشتی اونو آزار میدادی و تو فقط گیج میشی چون همیشه سعی بر دوستی داشتی. واسه خودت زیر سوال میری، هزار بار به همه حرفات فکر میکنی ولی بازم به نتیجه خاصی نمیرسی و اینقدری هم مطمئن به شناختنش نیستی که بتونی نتیجه بگیری همه اینا یعنی چی. در نهایت بازم به همون خلوت همیشگیت پناه میبری. یاد اون دوستی میافتی که هر از چند گاهی بهت توصیه میکنه بخور بدی و تو فقط میخندی.
میشینی به کتاب خوندن که کمتر فکر کنی اما نمیتونی متوقفش کنی، هیچوقت نتونستی. انقدر فکر میکنی که آخرش تنها نتیجهای که میتونی بگیری اینه که همش یه شوخی بوده!
"من فقط همونجوری ام که بلدم"
پ.ن. دیوانه وار فکر کردن اگرچه انرژیتو میگیره اما دستاوردهایی هم داره. یه روزی دوستی بهم گفت: آدما که ارث باباشونو از هم طلب ندارن. اما گاهی طوری رفتار میکنیم انگار که داریم. خوب بلدیم درباره یکی قضاوت کنیم و به سادگی محکومش کنیم بدون اینکه لحظه ای خودمون رو زیر سوال ببریم، حتی گاهی با طرز رفتارمون حرمت انسانی خودمون رو هم نگه نمیداریم چه برسه دیگری رو. قطعا میگذره فارغ از اینکه بذارم یا نذارم، گذاشتنش اما یه حسنی داره: زودتر میگذره!
پ.ن. دیوانه وار فکر کردن اگرچه انرژیتو میگیره اما دستاوردهایی هم داره. یه روزی دوستی بهم گفت: آدما که ارث باباشونو از هم طلب ندارن. اما گاهی طوری رفتار میکنیم انگار که داریم. خوب بلدیم درباره یکی قضاوت کنیم و به سادگی محکومش کنیم بدون اینکه لحظه ای خودمون رو زیر سوال ببریم، حتی گاهی با طرز رفتارمون حرمت انسانی خودمون رو هم نگه نمیداریم چه برسه دیگری رو. قطعا میگذره فارغ از اینکه بذارم یا نذارم، گذاشتنش اما یه حسنی داره: زودتر میگذره!
۳ نظر:
benazarm mitooni darmorede inke chetor mishe be in ghazye fekr nakrd, fekr koni???
گاهی اون ادمی که تو واقعیت نمیتونی پیداش کنی میتونی تو کتابا پیداش کنی
فقط باید حواست باشه که اون موجود تو کتاب رو نرنجونی
فکر کردن هم بعد از یه مدت متوقف میشه. فارغ از اینکه مساله ای رو حل کردی یا نه.
ارسال یک نظر