۱۳۸۹ آذر ۱۴, یکشنبه

الماس نتراشیده یا تراشیده؟

باز دوباره یه چیزی به ذهنم رسید و من هیجان زده شدم!
همه چیز از اونجایی شروع شد که یه لحظه احساس کردم خوندن مطالب دوستان، روی سبک نگارشم تاثیر میذاره و این قضیه کمی، نه اینکه ناراحت ولی احساس کردم خیلی دوست ندارم این اتفاق بیافته. به اعتقاد خودم هر چیزی باید اصالت داشته باشه! (شایدم کاملا بی ربط باشه). به هر حال، احساسمو به لادونه گفتم، ولی اون برعکس معتقد بود این اتفاق خوبه، چون اون چیزی که عوض میشه شکل کاره نه محتوا و چه اشکالی داره که آدم از سبک دیگران ایده بگیره، شاید اونطوری تو بهتر بتونی منظورتو بیان کنی. تا حدی باهاش موافقم، اما همچنان اصالت، ناب بودن ... نمیدونم چطوری بیانش کنم، در واقع الماس نتراشیده بودن برام بسیار با ارزشه.
این قضیه گذشت و بعد بازم یهو! عین یه شهابی که از آسمون ذهنت عبور میکنه و تو همون لحظه سر برمی گردونی و با شگفتی می گی: آها دیدمت! یه ...هیچی فقط دیدم!:
"آیا هدف اینه که به اون الماس نتراشیده برسی یا هدف اینه که الماس وجودی رو بتراشونی یا اصولا هیچ کدوم موضوعیت نداره!؟؟ "
لادونه میگه: اگه قراره نتراشیده باقی بمونی پس چرا هستی می یابی؟
من میگم: شاید واسه پی بردن، شاید واسه درک کردن!
دست بردن به طبیعت بکر، نه البته شاید سنگ محک خوبی نباشه...
میگم: فکر کن که تو گاهی از یه چیزی خوشت نمیاد بعد با اخلاقیات یا شایدم کمی روشنفکری! بگی نباید بگم خوشم نمیاد، با اینحال میدونی که خوشت نمیاد و این بخشی از اون الماس نتراشیده است که تو سعی میکنی بتراشونیش!
هنوز هیچی نمیدونم...

هیچ نظری موجود نیست: