۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

بخوان

میدونی اگه تموم کنی قدرت دوباره شروع کردنش رو نداری و خوب میدونی که آدمی نیستی که بخوای تموم کنی. برای تو تموم کردن مفهومی نداره، به نظرت حتی این واژه مسخره میاد. اما تو قبلش بدترین کاری رو که میشد، انجام دادی؛ بدترین کاری که یک نفر میتونه در حق خودش انجام بده و مدتها درگیر این میشی که چرا، چرا گذاشتم این اتفاق بیفته؟ چرا باید دستخوش حسی بشی که تا مدتها دیدن فقط یک نام تو رو دچار اضطراب کنه. میدونی که هیچکس رو نمیشه سرزنش کرد جز خودت، تو بودی که باز احمقانه جنگیدی، که باز چشمانت رو بستی و خودت رو ندیدی، که خودت رو با واژه ها فریب دادی ...
حالا دیگه تنها یه واژه داری: متاسفم و صبر میکنی تا زمان ورد فراموشیشو بخونه.

هیچ نظری موجود نیست: