۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

یه روز از این روزا

یه کارت استادم بهم داده که خودش درستش کرده. انصافا سلیقه چندانی به خرج نداده، کج وکوله بریده شده ولی انقدری ارزش داره که بچسبونمش به میزم در دیدرسم. یه گوشه کارت نوشته شده "درنگ" و یه گوشه دیگه "رها". حرف حسابش اینه که از "درنگ کردن" به "رهایی" میرسی. درنگ به مفهوم مراقبه، در واقع بهتره گفت مراقبه عملی هست بر مبنای درنگ. مثلا حتی میشه روی یه آدم مراقبه کرد: میشینی یه گوشه و همینطور زل میزنی بهش (شوخی نمیکنما) ولی شاید این نوع مراقبه بیشتر خوشایند آقایون باشه به ویژه اگه بخوان زل بزنن به یه خانوم خوشگل :D. بهرحال مراقبه مراقبه است، هیچ فرقی نداره که به کی یا چی داری زل میزنی، مهم اینه که تو در اون لحظه از خودت به در میای (;
امروز حسابی سرحالم، چرا؟ خب واسه اینکه داره برف میاد دلیل از این بهتر؟ والا. صبح که باز مثل همیشه به زور از خواب پا شدم، یه لحظه از تو پنجره که به بیرون نگاه کردم به نظرم رسید هوا مه داره. توجهی نکردم و رفتم پی کارای همیشه ... آب گذاشتم جوش بیاد، اتو کردم و خلاصه از این جور کارا، بعد که داشتم تصمیم میگرفتم چی بپوشم، رفتم سمت بالکن و درشو باز کردم که دمای هوا رو بسنجم (اغلب اینکارو میکنم) که صدای هوارای شادمانه م بلند شد: ای ول داره برف میااددد.
چه شروع خوبی واسه یه روز :)

هیچ نظری موجود نیست: