معتقدم همه مسیرها رو باید رفت چون بخشی از تکامل بشری هست، نه اینکه خود مسیر کمکی به تکامل کنه، قطعا نه ولی آنچه که از مسیر واسه آدمی به جا میمونه، به سیر تکامل کمک خواهد کرد. عاشق شدن هم یکی از همون مسیرهاست. البته من از عشق برتر و آسمانی و ... حرف نمیزنم، منظورم همون عشق زمینیه و بطور خاص منظورم عشق زن و مرده.
تا اونجایی که من میدونم سیر عشق از اول هبوط آدم تا همین الان به یک منوال بوده، همه داستانای عشقی رو که بخونی شباهت های زیادی بینشون حس میکنی. از یک حس مبهم جاذبه شروع میشه که اگه این احساس اولیه تو مسیر درستی قرار بگیره، یعنی در مسیر شناخت، اون جاذبه گنگ اولیه جاشو به دوست داشتن آدمی میده که حالا میشناسیش شاید نه به تمامی وجوه چرا که شناخت تمامی وجوه یک آدم واسه خودش هم کار ساده ای نیست چه برسه برای شخص دیگه ای، اما در همون حدی که یک رابطه میتونه فرصتش رو فراهم کنه شناخت همه اون ویژگی هایی که ممکنه دوستشون داشته باشی یا حتی به گونه اعجاب انگیزی آزارت بده، باعث میشه اون آدم شکلی متفاوت از بقیه آدمای دور و برت داشته باشه مثل همون بوم نقاشی که وقتی بیشتر کنکاشش میکنی، جلوه هایی رو کشف میکنی که شاید قبلا هم بوده اما تو نمیدیدیش. اونوقته که به نظرم یکی از قشنگترین تجربیات بشر به دست میاد و اون تجربه شناخته و دوست داشتن ... زیاد قابل توصیف نیست!
حالا چرا میگم عشق فریبه؟ خب واسه اینکه هست. عشق فریب طبیعته، یکی از اون فریب های زیبای طبیعت!!
حالا چرا میگم عشق فریبه؟ خب واسه اینکه هست. عشق فریب طبیعته، یکی از اون فریب های زیبای طبیعت!!
۲ نظر:
چرا تو ویرایش دومش بهترین جملت رو عوض کردی؟
<<... عشق فریب طبیعته...>>
این جمله خاص خودت هم بود که اگر در گوگل جستجوش میکردی فقط همین وبلاگ رو میآورد.
ناشناس عزیزم،
جمله سر جاشه، فقط صفت زیبا رو بهش اضافه کردم. چون واقعا به نظرم عشق از اون فریبای هوشمندانه و زیبای طبیعته!
ارسال یک نظر