۱۳۸۹ آذر ۶, شنبه

وقتی آدم دلگیر میشه!

بعد از این همه مدت هنوز نتونستم بفهمم چرا یهو از بعضیا دلگیر میشم، اونم در حالی که ظاهرا اتفاق خاصی هم نیافتاده! اما یه چیزی که واضحه، اینه که قبلش دچار حس گنگ دلتنگی شدم (البته من دلم واسه کسی تنگ نمیشه ها!). گاهی به خودم میگم آخه من که نسبت به این بعضیا صمیمی تر از هر کس دیگه ای هستم، پس چطور ممکنه آدم نسبت به یه دوست صمیمی دلگیر شه؟ اینجاست که به صمیمیت خودم شک میکنم، گاهی حتی به واژه دوست هم شک میکنم! خوبیش به اینه که میدونم این حس گذراست، مثلا کافیه ببینمشون و اونوقت این حس که عین یه قارچ سمی درونم رشد کرده، شروع میکنه به ناپدید شدن! اما باز هم این سوال تکرار میشه که چرا بعضی وقتا دلگیرم؟ شاید جوابش توقع باشه. ولی آخه مگه میشه توقع رو بطور کامل از روابط انسانی حذف کرد؟؟ بعلاوه این توقع کجاست که یهو سر باز میکنه؟؟ گاهی به این باور میرسم که احساسات آدمی به کل احمقانه است و ایکاش میشد عین یه غده از جا درش آورد و انداختش دور!!!

هیچ نظری موجود نیست: